برات از برادرت، از جهنم خبر آوردم!!مرد حقه باز و زن دهاتیچند داستان زیبا و کهن و عامیانه فارسی

برات از برادرت، از جهنم خبر آوردم!!⭐مرد حقه باز و زن دهاتی⭐چند داستان زیبا و کهن و عامیانه فارسی

قصه ها و رازها - Stories and Mysteries

داستان جدید و بی نهایت زیبا: فقط من راه مخفی نیشابور را بلدم!!⭐قصه هفت برادر دزد⭐داستان های فارسی

قصه ها و رازها - Stories and Mysteries

دردسرهای زن و شوهر بیچاره و مهمانی که بیرون نمی رفت⭐افسانه های کهن عامیانه⭐داستان فارسی

قصه ها و رازها - Stories and Mysteries

داستان واقعی: برادر شوهرم تا صبح منو...#داستان_واقعی#پادکست#داستان

روایتگر داستان | داستان های واقعی و محرمانه

تا پدرش از سفر برگرده، اسم بچه را «هیچ چیز» می‌داریم!⭐افسانه های زیبای جهان⭐داستان فارسی

قصه ها و رازها - Stories and Mysteries

شب خواستگاری به جای من اسم خواهرمو برد ..داستان زیبای دختر خان ورعیت زاده

قصه گوی شب

بیگم چهار دریا، دختری که در قلعه، اسیر یک دیو عاشق بود⭐افسانه های عامیانه ایرانی⭐داستان فارسی

قصه ها و رازها - Stories and Mysteries

داستانی زیبا از سفر حکیم و بازرگان 🌜 داستان های عامیانه فارسی

داستان های فارسی با ردپای شب

چند بارجلو برادرشوهرم به بچم شیردادم اونم هو * س کرده آخرشب بهم پیام داد بیا زیرزمین کارِت دارم...

کافه داستان واقعی

پسر حاجی بودم و هر شب با یکی هم خواب بودم تا اینکه بابام برام رفت خاستگاریِ دخترحاج حشمت اما اونم...

کافه داستان واقعی

پسرم! این نعل شکسته را از زمین بردار و بیار!⭐هر چیز که خار آید⭐قصه‌های امثال و حکم⭐داستان های فارسی

قصه ها و رازها - Stories and Mysteries

چهار برادر که دنبال شاهزاده زیبا رفتند و گرفتار عفریته شدند⭐دختر شاه کشمیر و عفریته⭐داستان فارسی

قصه ها و رازها - Stories and Mysteries

بعد از سالها زندگی مشترک شوهرم رازی رو بهم گفت که زندگی رو برام جهنم کرد | داستان صوتی واقعی

کافه داستان

داستان واقعی: مراسم عقدم بهم خورد... از دستش نده که فوق جذااب #داستان_واقعی #پادکست #داستان

آوای داستان Avaye Dastan

این پسر باید نویسنده دربار بشه، قاضی را هم ...⭐داستانی از تاریخ بیهقی

قصه ها و رازها - Stories and Mysteries

ماجرای خواستگاری برادرم ـ داستان واقعی

Afghanistan Magazine

مرد سفید فکر می کند عرب یک تروریست است، شما آن را باور نخواهید کرد!!

داستان واقعی : بهش التماس کردم ولی...#داستان_واقعی#پادکست#داستان

روایتگر داستان | داستان های واقعی و محرمانه

داستان واقعی: پدر شوهرم اومد تا صبح منو...#داستان_واقعی#پادکست#داستان

روایتگر داستان | داستان های واقعی و محرمانه

داستان واقعی: شب نامزدیم .... #داستان_واقعی #پادکست #داستان

آوای داستان Avaye Dastan

در حسرت یار ـ داستان واقعی

Afghanistan Magazine

ما تضمین خواهیم کرد که روزی برسد که فلسطین آزاد باشد

Revert Muslim Brother and Sister

تعالی: موجودی مفید با پیچش مرگبار!